زندگی🪻
گاهی آنقدر در اوج افکارم غرق میشوم
که زمان را به بیراهه میکشانم
نگاهم میکند و هربار صدایش میکنم
بایست...
میخواهم همراهت بیایم
بمان
زمان را نگه دار
میخواهم شادی هایم را کش دهم...✨️✨️✨️
گاهی آنقدر در اوج افکارم غرق میشوم
که زمان را به بیراهه میکشانم
نگاهم میکند و هربار صدایش میکنم
بایست...
میخواهم همراهت بیایم
بمان
زمان را نگه دار
میخواهم شادی هایم را کش دهم...✨️✨️✨️
#دیالوگ_طور
+ امروز مثل دیروز نیست، نه مگه؟
_چطور؟
+ آخه آسمان فرق کرده. یه فرق اساسی ...
_چی؟
+آسمون برق میزنه، نگاه کن!!
-واقعا؟
+آره
_خب چی میگه حالا؟
انگار میگه داره رنگین کمون میاد
همین الان، همینجا، وسط قلبت...💜💜
پینوشت:
نوشته هایی برای آرام شدن درد گردنم...
من با نوشتن، انرژی میگیرم و دوباره راه میفتم،
به سمت امید دادن، به خودم و بقیه...✨️✨️✨️
زندگی کلش یه بازیه ، انگار باید مواظب بود که این بازی رو جدی نگیره🎆🎊
یک ساعتی میشد که تو رختخواب بودم و
به خودم میپیچیدم تا بالاخره خوابم ببره.
دیگه دیدم قطار فکرها داره بی هوا میره که یهو گفتم برم و خودم رو به کوپه ی کلمات برسونم...
آره...
من اومدم که دوباره بی خوابی ها و خستگیش رو با نوشتن، دود کنم و ببرم هوا...
آخه
میدونی؟...
آدم باید از بی خوابی هاش هم استفاده کنه
وگرنه بعد اوضاع برعکس میشه و
ممکنه بی خوابی ازت سوءاستفاده کنه...😁
میبینی؟
پرنده هنوز هم روی همان شاخه ی درخت
وسطی و بپر بازی اش گرفته
بیا همراهم
میخواهم دقایقی بازی اش را به نظاره بایستم
شاید بتواند پرده زندگی را دقایقی پاره کند
و بگذارد خود شادی را ملاقات کنم...